داستان ورود ارنست همینگوی به ایران

ارنست همینگوی بر نخستین داستان‌نویسان ایرانی تأثیر عمده داشت. این شاید به‌خاطر ترجمه‌ی زودهنگام آثار او به فارسی باشد؛ اولین‌بار در ۱۳۲۸ کتابی از او در ایران ترجمه و منتشر شد. نثر همینگوی بسیار ساده به نظر می‌رسد. این سادگی بسیاری را به سوی ترجمه‌ی آثار او کشانده است، چنان‌که ترجمه‌هایی متعدد از هر داستان و رمان او موجود است. فارسی‌زبانان چگونه با همینگوی آشنا شدند؟

در سال ۱۳۲۸، در سال‌هایی که هنوز مترجمان حرفه‌ای تعدادشان کمتر از انگشتان دست بود و انتشارات امیرکبیر هنوز با نشان کمپانی فیلمسازی مترو گلدوین مه‌یر فعالیت می‌کرد، اولین کتاب از همینگوی به فارسی منتشر شد. مترجم آن کتاب، کتاب زندگی خوش و کوتاه فرنسیس مکومبر، ابراهیم گلستان است. هنوز چند سالی مانده بود که همینگوی نوبل ادبیات ببرد، اما در همان روزها هم در عالم ادبیات نویسنده‌ای بنام بود. و این سرآغازی است بر انتشار ترجمه‌های فارسی از نویسنده‌ای که به‌گفتة گلستان «بیشتر به خاطر نثرش مهم است».

ابراهیم گلستان و دکة گالیستیان

جز کتابخانة دانشکده‌ی حقوق، ابراهیم گلستان در سال‌های دهه‌ی بیست از دکه‌ای کتاب‌های انگلیسی‌زبان می‌خردی که در سر خیابان لاله‌زار نو و روبه‌روی سینما متروپل واقع بود. این‌ها کتاب‌های جلد‌کاغذی سربازهای امریکایی بود که گالستیان، صاحب دکه، آن‌ها را به جلدی پنج ریال می‌فروخت. گلستان همینگوی را در بهار و تابستان ۱۳۲۶ خواند. او در گفت‌وگو با قاسم هاشمی‌نژاد می‌گوید قصدش از ترجمه‌ی چند قصة همینگوی کمک به دوستی بود که می‌خواست داستان  بنویسد: «ترجمه‌ی قصه‌های کتاب برای فقط خوانده‌شدن پیش یک دوست بود. این دوست می‌خواست زن بگیرد پول نداشت به فکر افتاد ترجمه‌ها را آب کند. یک بابایی هم تازه می‌خواست بنگاه نشر کتابی راه بیندازد به اسم امیرکبیر با شیر مترو گلدوین مایری، برای علامت تجارت. دوست من این را به او قالب کرد و بعد خبرش را به من داد. من برایش نوشتم اگر قرار بود این قصه‌ها چاپ شوند لازم بود یک معرفی نویسنده هم همراهشان باشد. جوابم داد که قصه‌ها چاپ شده‌اند و آماده‌ی پخشند اگر فوری مقدمه و معرفی می‌فرستی بفرست.» این مقدمه در کنار هفت داستان دیگر چاپ شد: «کلبه‌ی سرخپوستان»، «آقا و خانم الیوت»، «تپه‌هایی هم‌چون فیل‌های سفید»، «آدم‌کش‌ها»، «یک گوشه‌ی پاک و روشن»، «مرد پیر بر سر پل» و «زندگی خوش و کوتاه فرنسیس مکومبر». نجف دریابندری درباره‌ی این کتاب می‌گوید: «این ترجمه با ترجمه‌های دیگری که از همینگوی منتشر شده بود کمی تفاوت داشت.[…] او سعی کرده بود به نحوی سبک همینگوی را منعکس کند.[…] این کتاب مقدمه‌ای هم دارد که می‌بینید، مقدمه‌ی نسبتاً مفصلی است. در حدود ۳۰ صفحه. من همان موقع مقدمه را خواندم و به‌نظرم بسیار جالب آمد».

اهمیت همینگوی و مسئلة ترجمه

گلستان سال‌ها بعد از اولین ترجمة همینگوی در مصاحبه با پرویز جاهد می‌گوید که اهمیت همینگوی در نثرش است و «همین است که قابل ترجمه به زبان دیگر نیست […] شاید در بعضی ترجمه‌های فارسی همینگوی، این کار صورت گرفته باشد. آن هم به خاطر خلاصه‌بودن و فقیربودن زبان فارسی است که بهتر می‌توان همینگوی را درآورد. اما آن ریتم و شسته‌رفتگی‌اش را همیشه نمی‌توان درآورد.» و شاید همین باشد که گلستان نه فقط در زندگی خوش و کوتاه فرنسیس مکومبر، که سال‌ها بعد با ترجمه‌ی «برف‌های کلیمانجارو»، دست به آزمون می‌زند و بار دیگر سعی می‌کند سبک همینگوی را در فارسی درآورد. او در مقدمة مجموعه داستان کشتی‌شکسته‌ها می‌نویسد: «”برف‌های کلیمانجارو” را انتخاب کردم چون جاذبة آن تحمل‌ناپذیر بود و سادگیِ دشوار آن فریبم داد و من فریب را می‌دیدم و خودم را به آن تسلیم می‌کردم چون آزمون آن لذت داشت.»

نادیده ماندن سبک نویسنده

زندگی خوش و کوتاه فرانسیس مکومبر از اولین کتاب‌هایی است که انتشارات امیرکبیر منتشر کرد. دریابندری این کتاب را از لحاظ تجاری ناموفق می‌داند و می‌گوید: «این کتاب با توفیق روبه‌رو نشد. یعنی فروش نرفت. آقای عبدالرحیم جعفری در خاطراتش، که چند ماه پیش با عنوان در جستجوی صبح منتشر شده، وقتی راجع به کتاب‌هایی که در اوایل کارش منتشر کرده صحبت می‌کند، می‌گوید یکی از کتاب‌هایی که آل‌احمد برای چاپ به او داده، همین ترجمة ابراهیم گلستان از همینگوی بوده. آقای جعفری می‌گوید که این کتاب بعد از چاپ در انبار انتشارات ماند.» اما طولی نکشید که آثار دیگری هم از این نویسنده منتشر شد. اولین رمان همینگوی، خورشید همچنان می‌دمد، را ع.کادن ترجمه کرد و در ۱۳۲۹ به انتشار رساند. مرد پیر و دریا، که نوبل ادبیات را نصیب همینگوی کرد، با ترجمه‌ی م.ح.یحیوی در ۱۳۳۲ منتشر شد. پرویز داریوش بیش از همه از همینگوی سراغ گرفت؛ داشتن یا نداشتن و براه خرابات در چوب تاک به قلم او به فارسی درآمد. رمان همینگوی دربارة جنگ داخلی اسپانیا را در همان سال‌های دهة 1330 رحیم نامور ترجمه کرد و عنوانش را زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آید؟ گذاشت. دریابندری دربارة این ترجمه‌ها می‌گوید: «ترجمه‌ی او [نامور] مثل ترجمه‌های قدیم بود. یعنی به سبک نویسنده توجهی نداشت. کتاب را جلوش گذاشته بود و آنچه فهمیده بود به فارسی نقل کرده بود.»

ناخدا نجف

ماجرای ترجمة وداع با اسلحه ( یا به‌قول گلستان، ترک سلاح) از آن اتفاقاتی است که چند دهه بعد منشأ دلخوری شد. نجف دریابندری A farewell to Arms را از ابراهیم گلستان گرفت که بخواند و وقتی به میانة رمان رسید، تصمیم گرفت ترجمه‌اش کند، با نام وداع با اسلحه. یک سال از کودتای ۲۸ مرداد گذشته بود و نجف 24 ساله، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش، به دردسر افتاد و چهار سال را در زندان گذراند، و این درست پس از انتشار ترجمة رمان همینگوی بود.

دریابندری می‌گوید: «وداع با اسلحه اولین کتابی است که من ترجمه کرده‌ام. جوان هم بودم، در حدود بیست‌و‌دو-سه ساله. وقتی که این کتاب را خواندم، دیدم که نویسندة آن به زبان خاصی حرف می‌زند. بنابرین در ترجمة آن، در جست‌وجوی نظیر آن زبان در زبان فارسی بودم. یعنی می‌خواستم به زبانی دست پیدا کنم که همینگوی در زبان انگلیسی به آن دست پیدا کرده بود.» ترجمة وداع با اسلحه ابتدا از سوی انتشارات صفیعلیشاه منتشر شد و در سال ۱۳۴۰ انتشارات کتاب‌های جیبی آن‌را تجدید چاپ کرد. حالا نشر نیلوفر این کتاب را منتشر می‌کند.

هماوردی با پیرمرد و دریا

پیرمرد و دریا تا پیش از ۱۳۶۳ سه-چهار بار ترجمه شده بود. اما ترجمه‌ای که حالا محبوبیت بیش‌تری دارد همان است که نشر خوارزمی در ۱۳۶۳ با ترجمة دریابندری منتشر کرد. دریابندری در گفت‌وگو با سیروس علی‌نژاد می‌گوید این ترجمه را زیاد دوست ندارد. او که یک بار از ترجمة این رمان به پیشنهاد همایون صنعتی‌زاده طفره رفته بود، در تلویزیون گفتارِ متن فیلم پیرمرد و دریا را ترجمه می‌کند: «می‌دانید که مقدار زیادی از متن فیلم همان متن کتاب است. نشستم و متن فیلم را ترجمه کردم. مدتی بعد از این که فیلم پخش شد، از تلویزیون درآمدم. بعد برداشتم ترجمة متن فیلم را با اصل کتاب مقایسه کردم، دیدم که کم‌و‌بیش همان است. فقط بعضی جاها افتادگی دارد. نشستم افتادگی‌هایش را درست کردم و به‌هرحال همین که می‌بینید درآمد. ولی حقیقتش این است که هیچ‌وقت از نتیجة کار آن‌جوری که دلم می‌خواست راضی نبودم. حالا هم نیستم.» احمد پوری دریابندری را بزرگ‌ترین مترجم ما می‌داند و ترجمة او را از پیرمرد و دریا از جمله بهترین ترجمه‌های همینگوی به فارسی نام می‌برد.

از مترجمان خوشنام، چند نفر دیگر هم تابه‌حال با پیرمرد و دریا کشتی گرفته‌‌اند: یکی نازی عظیما که ترجمه‌اش ابتدا در 1354 منتشر شد و دیگری محمدتقی فرامرزی. اما جالب‌ترین کوشش در مورد این رمان، ترجمه‌ای است که احمد کسایی‌پور ارائه کرده است. کسایی‌پور ترجمة دریابندری را نابسنده می‌داند و عاری از ویژگی‌های سبکی همینگوی: «همینگوی در این رمان همچنان آگاهانه از به کار بردن زبان “ادبی” پرهیز می‌کند. اما دریابندری گاه در برابر کلمات کاملاً عادی و روزمرة انگلیسی واژگان فاخری به کار برده که سطحِ زبانی متن و انضباط آن را مخدوش می‌کند و یکدستی و انسجام نثر را به هم می‌ریزد.»

سرانجام داستان نجف و همینگوی

از نظر هنری، احتمالاً مهم‌ترین دستاورد همینگوی در داستان‌های کوتاه اوست. شاهکارهای کوتاه او عمدتاً سادگی فریبنده‌ای دارند و بعضاً تنها در قالب گفت‌وگو میان شخصیت‌ها نوشته شده‌اند. همین سادگی موجب شده که ترجمه‌های متعددی از داستان‌های کوتاه به بازار بیاید، از ترجمة احمد گلشیری گرفته تا ترجمه‌های اسدالله امرایی و… اما علاقه‌مندان ادبیات همواره منتظر ترجمة کامل داستان‌ها (گویا حدود هشتادونه داستان) به قلم دریابندری بوده‌اند. عنوان این کتاب سال‌ها در فهرست «در دست انتشار» نشر کارنامه بود، اما خبری نشد که نشد. تک‌وتوکی از داستان‌ها پراکنده منتشر شد، از جمله در ویژه‌نامة همینگوی مجله‌ی نگاه نو. سرانجام سال 1402، یک سال پس از درگذشت نجف، کتابی با عنوان بیست‌ویک داستان به زیرو طبع آراسته شد. سهراب دریابندری،‌پسر نجف، در مقدمة این مجموعه می‌گوید هشتادونه داستان را فراموش کنید، آنچه از همینگوی به قلم نجف تمام و کمال موجود است همین بیست و یک داستان است.

کوشش‌های پراکنده

از جمله مترجمانی که در ترجمة داستان‌های کوتاه همینگوی تلاش کرد یکی هم سیروس طاهباز بود. او که در سال‌های دهه‌ی ۴۰ مجله‌ی آرش را منتشر می‌کرد، کم‌وبیش دست به ترجمه هم می‌زد. ترجمة چند داستان کوتاه از همینگوی و فصلی از عیش مدام هم، که ابتدا در آرش منتشر شد و سپس بعضی‌شان به‌صورت کتاب درآمد، از جمله ترجمه‌های طاهباز است که حالا هیچ‌کدام در دسترس نیست. مجید اسلامی، احمد گلشیری، شجاع‌الدین شفا و رضا قیصریه هم ترجمه‌هایی از داستان‌های کوتاه همینگوی منتشر کرده‌اند.

جشن بی‌کران ترجمة فرهاد غبرایی از همان عیش مدام است که طاهباز فصلی از آن را ترجمه کرده بود. این آخرین اثری است که از همینگوی و پس از مرگش منتشر شد و شرح خاطراتش در پاریس است.

کوشش‌های جدید

ترجمه‌ی دریابندری از وداع با اسلحه چند سال پیش با ویرایش احمد کسایی‌پور منتشر شد. کسایی‌پور، مترجم و ویراستار خوشنام و کم‌کار، شناخت خوبی از آثار همینگوی دارد و در کارنامه‌اش ترجمة کتاب همینگوی به قلم آنتونی برجس را هم دارد. اما از آثار خودِ همینگوی چیزی ترجمه نکرده بود تا این که در ۱۳۹۱ رمان خورشید همچنان می‌دمد را به فارسی درآورد. آبتین گلکار در یادداشت خود بر این ترجمه نوشت: «ترجمة تازة نشر هرمس، همانند همة ترجمه‌های آقای کسایی‌پور، این اطمینان را به شما می‌دهد که با یک متن فارسی روان و خوشخوان و کاملاً دقیق و وفادار به متن سر و کار دارید. این متن برای خوانندگان عادی جذاب و لذت‌بخش و برای مترجمان و اهل فن در حکم درس و الگوی ترجمه است. نوشتة تحلیلی مترجم در پایان کتاب نیز نشان از تسلط او بر محتوای رمان و توجه به ظرایف موجود در آن دارد.» داشتن و نداشتن و آن‌سوی رودخانه، زیر درختان هم دو ترجمة دیگر کسایی‌پور از آثار همینگوی است. پیرمرد و دریا هم که در بالا به آن اشاره شد.

این ناقوس مرگ کیست؟ عنوان ترجمه‌ی مهدی غبرایی از کتابی است که سال‌ها پیش با عنوان‌های دیگر مانند زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آید؟ ترجمه و منتشر شده بود. غبرایی این عنوان را از شعر نیما و معنی اصلی نام رمان برگرفته است. او علاوه بر این، داشتن و نداشتن را هم ترجمه کرده است.

این داستان ادامه دارد

اسدالله امرایی، شاهین بازیل، احسان لامع، خجسته کیهان، رضا قیصیریه و… از جمله دیگرانی هستند که کتاب‌هایی از همینگوی ترجمه کرده‌اند و جز این تلاش‌های پراکندة دیگری هم در طول سال‌ها در این زمینه صورت گرفته است. اما میزان اقبال به نویسندة بزرگ آمریکایی قرن بیستم آن‌چنان است که ادامه‌ی روند ترجمه‌های مکرر از آثار او تعجبی نداشته باشد.