عشق و درد و دلیری در «ناقوس برای که می‌زند»

این رمان امریکایی حتی در انگلیس نیز با اقبال گرم مواجه شد – در انگلیسی که جنگی بس بزرگ‌تر از مبارزات داخلی اسپانیا که موضوع این کتاب است، اذهان عمومی را به خود مشغول کرده بود. در همان سال اول انتشارش ۳۶۰ هزار نسخه از آن فقط در ایالات متحد امریکا به فروش رسید. چنین موفقیتی موجب شد که منتقدان ادبی بر همینگوی بشورند: ادموند ویلسون سخن از تمایل به تجارتی‌بودن و تسلیم و خودفروختگی به میان آورد. حقیقت این بود که رمان «مردم‌پسند» امریکایی دهۀ ۱۹۳۰، دیگر آن‌قدر انباشته از عناصر داستان‌نویسی به سبک همینگوی شده بود که آنچه روزی خود تجربی به شمار می‌آمد، اکنون دیگر بخشی از شگردهای فنی همۀ رمان‌نویسان درجه دوم شده بود. همینگوی در کتاب از سبک کار خود و نیز از سبک مقلدانش پا فراتر ننهاده است. رمان‌های پیشین او همچنان خواننده را با احساسی از طراوت و قدرت اصیل نویسندگی تحت تأثیر قرار می‌دهند؛ ناقوس برای که می‌زند نیز دارای همان زیبایی‌های سبک نگارش همینگوی است که از او انتظار می‌رفته است. اگر هر نویسندۀ دیگری این کتاب را نوشته بود، چه بسا که شاهکاری بزرگ به شمار می‌آمد. به همین صورت هم، شاید بهترین گزارش داستانی از جنگ داخلی اسپانیا باشد که در ادبیات انگلیسی‌زبان موجود است.

قدرت کتاب در سبک ادبی آن نهفته است: سرراست و ساده، با گفت‌وشنودهایی پر از اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های اسپانیایی. بعضی صحنه‌ها و نمادها طنینی کلاسیک دارد – شبی که ماریا و رابرت جردن از عشق صحبت می‌کنند؛ شبی که زمین بر اثر «اتحاد آن‌ها علیه مرگ» به لرزه درمی‌آید؛ «شکوه فلزی معلق و جامدِ» پل که تنها راه ارتباطی بین نیروهای متخاصم است و نیز از دیدگاهی وسیع‌تر، راهی است که به وسیلۀ آن عصر جدید و مکانیکی کنترل سیاسی جانشین دنیای قدیمی و روستایی و نیازهای ساده و صادقانه می‌شود. شخصیت رابرت جردن، استاد امریکایی زبان اسپانیایی که در راه احقاق حقوق میهن‌پرستان مبارزه می‌کند، روشنفکری که ظاهراً با ایدئولوژی مارکسیسم بیگانه است، در مرز باورپذیری است. شخصیت ماریا که فاشیست‌ها به او تجاوز می‌کنند و پیراهن تنش را از هم می‌درند، به رغم بلندپروازی‌های همینگوی، به اندازۀ شخصیت ناتاشای تولستوی متقاعدکننده نیست، اما او و پیلارِ خستگی‌ناپذیر، بهترین شخصیت‌های زنی هستند که همینگوی در همۀ آثارش خلق کرده است. هدف والای نویسنده که پرداختن به حقیقت عشق و درد و دلیری در شیوۀ متعالی و رمانتیک سنتی است بسیار قابل تحسین است. همینگوی در این اثر وسوسۀ اینکه کتاب خود را به صورت یک اثر تبلیغاتی برای «میهن‌پرتان» درآورد در امان مانده است: جناح چپ به صورت نمونه‌ای از فداکاری و سلحشوری درخشان عرضه نمی‌شود. کتاب مثل همۀ آثار هنری، پیچیده و حتا دوپهلو و ضدونقیض است و هر چند به میلیون‌ها خوانندۀ خود آموخته است که اسپانیا را یا دوست بدارند یا بدان نفرت بورزند، باری دست‌کم آن‌ها را بی‌اعتنا باقی نمی‌گذارد.