آرتور کوستلر در ۱۹۳۷ بهعنوان خبرنگار روزنامه نیوز کرونیکل به اسپانیا سفر کرد که در آن روزها درگیر جنگ داخلی بود. بسیاری این جنگ را پیشدرآمد جنگ دوم جهانی میدانند، زیرا با کودتایی نظامی، با مداخلة ایتالیا و آلمان، آغاز شد و انگلیس، فرانسه و بیش از همه شوروی کمونیستی را درگیر کرد تا از گسترش فاشیسم جلوگیری کنند. جورج اورول، آندره مالرو و ارنست همینگوی از نویسندگان دیگری بودند که در این جنگشرکت کردند و آثاری بر مبنای آن نوشتند.
گفتوگو با مرگ یک رمان نیست، هرچند وقایع آن پشت سر هم و بهصورت قصهای که آغاز و انجامی دارد روی میدهد، بلکه یادداشتهای آرتور کوستلر است از روزهایی که در زندان ارتش فرانکو، دیکتاتور اسپانیایی، بهسر میبُرد. کتاب با وقایعی آغاز میشود که منجر به سقوط مالاگا شد. در آن روزها کوستلر در مالاگا به گزارش سقوط این شهر مشغول بود. او هم به توصیة دوستانش، میخواست مالاگا را ترک کند، اما در لحظة تصمیم به ماندن گرفت و با توجه به عضویتش در حزب کمونیست بود، بلافاصله فاشیستها در بدو ورودشان به مالاگا دستگیرش کردند.
بخش بعدی کتاب که پس از شرح سقوط مالاگا آمده یادداشتهای کوستلر است که در زندان فرانکو نوشته شده است. او میدانست که به مرگ محکوم شده است و هر لحظه منتظر بود که بیخبر سروقتش بیایند و اعدامش کنند. سرانجام حکم عفو صادر شد (در نهایت او را با زندانی دیگری که در دست حکومت بود مبادله کردند). آنچه کوستلر در طول چهار ماه در زندانهای فرانکو تجربه میکند علاوه بر فراهم کردن مایهی نوشتن گفتگو با مرگ، در نوشتن شاهکارش، ظلمت در نیمروز نیز بهکار میآید.
تفاوت گزارش کوستلر و اورول از جنگ داخلی در همین است: کوستلر بیشتر شرح به درونیاتش در زندان پرداخته است، اما گزارش اورول، بهیاد کاتالونیا، شرح وضع سیاسی اسپانیاست و خیانت حزب کمونیست شوروی به جبهة آزادیخواهان. در کتاب کوستلر مرگ نقش برجستهای دارد. کتاب با جملة معروف آندره مالرو آغاز میشود: «زندگی به هیچ نمیارزد -اما ارزش هیچچیز هم به اندازه زندگی نیست.»