مسعود راستی‌پور
پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی، معاون سردبیر فصلنامۀ «گزارش میراث»

طبیب‌زاده و بیراهه تحریف

نقدی بر کتاب «وزن شعر عروضی فارسی» نوشتۀ دکتر امید طبیب‌زاده

خلاصه مطلب: کتاب «وزن شعر عروضی فارسی؛ تحلیل و طبقه‌بندی براساس تقطیع اتانینی و نظریۀ واج‌شناسی نوایی» پژوهشی است از امید طبیب‌زاده. این کتاب تنها موجب سردرگمی خواننده و ایجاد نوعی شیوۀ غیراصولی برای تقطیع اوزان شعر فارسی شده، و در کنار آن موضوع رابطۀ وزن شعر فارسی و موسیقی را به‌شکلی تحریف‌شده و متناقض و پرمغالطه بازتاب داده است. تحلیل وزن شعر فارسی با این کتاب نه قدمی رو به جلو، که چندین قدم رو به بیراهۀ تحریف برداشته است.

چندی پیش، به پیش‌نهاد چند تن از دوستان و با توجّه به اهمّیّت موضوع، بر آن شدم تا بر کتاب وزن شعر عروضی فارسی؛ تحلیل و طبقه‌بندی براساس تقطیع اتانینی و نظریۀ واج‌شناسی نوایی نقدی بنگارم. از این روی آغاز به مطالعۀ کتاب کردم و هرچه بیش‌تر خواندم آن را نقدنشدنی‌تر یافتم؛ در واقع میزان تناقض‌ها و خلط‌هایی که مؤلّف بدان‌ها دچار شده آن‌قدر بسیار است و رفع و رجوع آن‌ها چنان وقت‌گیر و توان‌فرساست که نگاشتن کتابی دیگر بسیار ساده‌تر است، و البته سودمندتر.

خطاهای جزئی

آن‌چه از خطاهای جزئی در این کتاب یافته می‌شود موضوع نوشتۀ حاضر نیست، اما اشاره‌ای گذرا به بعضی از این اشکالات را بی‌فایده نمی‌دانم؛ زیرا بعضی از این خطاهای جزئی نشانه‌های مهمّی از یک اشکال کلّی‌اند: آشنایی ناقص مؤلّف با وزن شعر فارسی در عمل، با وجود تسلّط نظریِ او بر علم عروض. مؤلّف در این کتاب:

  • مکرّراً وزنی را که دوری نیست دوری در نظر می‌گیرد (نک. ص۷۳، بیت منقول از خواجو: ای رخت شمع بت‌پرستان شمع بیرون بر از شبستان – بر لب جوی و طرف بستان داد مستان ز باده بستان؛ این وزن به‌صورت بالقوّه می‌تواند دوری به شمار رود، ولی شاعر آن را دوری ندانسته و در میان آن هجای کشیده نیاورده‌است، و این بی‌علّت نیست. نیز نک. ص۳۲، بیت منقول از سیمین بهبهانی: بانو این هدیه به تو آن را از من بپذیر – گفت و بردش سرِ دست افکند از پلّه به زیر؛ این بیت به‌عنوان نمونۀ وزن دوری آمده (!) و مؤلّف خود زیرِ «دست» خط کشیده است، به این معنی که هجای کشیدۀ «دست» وزن را دوری می‌کند، در حالی که در واقع همزۀ «افکند» می‌افتد و «دس تف» به دو هجای بلند تبدیل می‌شود)؛
  • گاه وزنی را که دوری است غیردوری در نظر می‌گیرد (نک. ص۷۰، بیت منقول از خرّمشاهی: دیشب رسیدی از گرد غربت با کوله‌باری از مهربانی – رنجم بیفزود جانم بکاهید از بیم و امید دیده‌بانی؛ شاعر هر مصراع را چهار پاره در نظر گرفته و باری در میان دو پاره هجای کشیده آورده و بار دیگر کلمه‌ای را میان دو پاره انداخته است. این برخورد دوگانه را، به‌شرط صحّت نقل مؤلّف، باید حاصل ضعف شاعر دانست)؛
  • گاه با شیوۀ خوانش خود نشان می‌دهد که وزن شعری را به‌درستی درنیافته است (نک. ص۲۷، شعر منقول از کمپانی اصفهانی: در عرصۀ میدان// چون غنچۀ خندان – وز عشوۀ جانان// سرمست و مخمور؛ «غنچۀ» نادرست است و باید به «غنچه» تبدیل شود؛ نیز نک. ص۳۱، بیت منقول از سیمین بهبهانی: آهوی پرده نگاهم کرد – با سرمۀ سودۀ جادویی؛ «سرمۀ سودۀ» نادرست و «سرمه‌سودۀ» درست است)؛
  • مکرّراً وزنی را فاقد تقطیع موسیقایی می‌داند[۱] (مثلاً نک. ص۶۶-۶۷، وزن «مفاعیلتن مفاعیلتن مفاعیل»، که تقطیع موسیقایی‌اش با تقطیع عروضی‌اش یکسان است؛ نیز ص۶۲، وزن «فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلن»، که تقطیع موسیقایی‌اش با تقطیع عروضی‌اش یکسان است، و اگر اصطلاح مجعول «تقطیع اتانینی» را بپذیریم نیز تقطیع اتانینی این وزن برابر با تقطیع عروضی آن است)؛
  • و گاه تقطیع موسیقایی وزنی را نادرست گزارش می‌کند[۲] (مثلاً نک. ص۷۳، وزن «فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن» که تقطیع موسیقایی آن را مطابق تقطیع عروضی‌اش دانسته‌است، در حالی که تقطیع موسیقایی این وزن «- فعلن فاعلات مفتعلن فاعلات فع» است، با یک هجای بلند، معادلِ دو مورا، سکوت در آغاز؛[۳] نیز در ص۵۶، برای وزن «مفعولُ مفعولُ فع‌لن»، که قدما آن را به‌صورت «فع‌لن فعولن فعولن» تقطیع می‌کنند، تقطیع موسیقایی‌ای با سه مورا سکوت در آغاز به دست داده، که تقریباً می‌توان یقین داشت که از دشوارترین و غیرطبیعی‌ترین خوانش‌های این وزن است و صورت طبیعی تقطیع موسیقاییِ آن برابر با تقطیع نجفی است[۴]).

اصل مطلب: کتابی حاصل یک سوءتفاهم

اما بازگردم بر سر مطلب اصلی، و آن این‌که کتاب مورد نقد در واقع نتیجۀ یک سوءتفاهم است: مؤلّف، اگرچه خلاف پیش‌کسوتان خود (یعنی الول ساتن و ابوالحسن نجفی) آشنایی تقریبی با موسیقی داشته و نزدیکی، بلکه یکسانیِ وزن شعر فارسی و موسیقی را تا حدودی پذیرفته است، نتوانسته است از سیطرۀ نظریات آنان بیرون بیاید و کوشیده تا میان آن‌چه ایشان گفته‌اند با نظریات موسیقی‌دانان جمع کند، به‌صورتی که هیچ‌یک از دو نظریه نقض نشود. نتیجه آن شده که تصوّر کرده است شیوۀ خوانش شعر موجب قلب ذات آن می‌شود و اگر شعر را به شیوۀ ادبا بخوانیم وزنش عروضی است و اگر به شیوۀ اهل موسیقی بخوانیم اتانینی! این تصوّر بدان می‌ماند که گفته شود اگر کسی تصنیف «بت چین» را، برای مثال، بدون رعایت زمان‌بندی و با کوتاه و بلند کردن زمان نُت‌ها بخواند، آن تصنیف دیگر تصنیف نیست. در واقع در این بخش می‌توان با مؤلّف موافقت داشت که آن تصنیف، با آن طرز ادا، از صورت تصنیف به در می‌آید، اما آن طرز ادا ذات تصنیف را دگرگون نمی‌سازد و «بت چین»، ذاتاً دارای ضرباهنگ و زمان‌بندی است.

دربارۀ وزن شعر نیز کار از همین قرار است و بی‌توجّهی به این نکته مؤلّف را دچار سوءبرداشت کرده‌است. این سوءبرداشت موجب شده است که او دست به ایجاد نوع تازه‌ای از تقطیع بزند، به نام اتانینی، که از سویی در آن قصد حفظ چینش موسیقایی هجاها را دارد (با حفظ میزان‌بندی‌ها) و از سوی دیگر عنصر سکوت را از آن بیرون می‌نهد! آن‌گاه برای آن‌که بتواند بدون در نظر گرفتن عنصر سکوت نوعی از تقطیع را، به‌عنوان تقطیع اتانینیِ هر وزن، ترجیح دهد، محدودیت‌هایی وضع می‌کند که در بسیاری موارد نقض می‌شوند و خواننده برای آن‌که بداند چه زمانی نقض یک محدودیت مجاز است و چه زمانی نه، و اصلاً کدام محدودیت بر دیگری ارجحیت دارد (گذشته از آن‌که خواننده درنمی‌یابد این محدودیت‌ها را با چه منطقی باید بپذیرد، جز با اعتماد به مؤلّف)، تنها یک راه دارد: اقتدا به مؤلّف! در واقع مؤلّف در کوشش برای جمعِ دو شیوۀ متناقض، قواعد متناقض بسیاری آفریده و آن‌گاه خوانندۀ سردرگم را، به پشتوانۀ حجم کتاب و طنطنۀ نام آن و برف‌انبار اصطلاحات زبان‌شناسانه، ملزم به اقتدا به خود تصوّر کرده‌است.

اما آن‌چه موجب شده است پیش‌کسوتان مؤلّف رابطۀ وزن شعر فارسی و موسیقی را منکر شوند، ناآشنایی ایشان با موسیقی و درکِ سماعی وزن شعر فارسی بوده است. دربارۀ مرحوم ابوالحسن نجفی مشهور است که وزن هیچ شعری را سماعی تشخیص نمی‌داد و حتی ساده‌ترین اوزان را نیز تنها از طریق تقطیع بیرون می‌آورد، و این بی‌گمان محسّنه‌ای در او نبوده است. نگارنده پیش‌تر در مقالۀ مشترکی با آقای بهراد بنایی (نک. «میزان‌بندی و سکوت؛ مقدّمه‌ای بر تحلیل موسیقایی وزن شعر فارسی»، ص۴۵۱) نشان داده‌است که مرحومان نجفی و ساتن، اگرچه آگاهانه منکر ارتباط وزن شعر و موسیقی بودند، ناخودآگاه از این ارتباط متأثّر بودند و نشانه‌های این تأثّر ناخودآگاه را در اظهارنظرهای ایشان می‌توان دید. باری، اگر مؤلّف کتاب حاضر، آقای امید طبیب‌زاده، می‌توانستند از سیطرۀ نظریات اساتید و پیش‌کسوتان خود رهایی بیابند، شاید کتابی که در دست داریم می‌توانست قدمی به‌سوی درک درست‌تر و عینی‌تر از وزن شعر فارسی باشد (اگرچه بسیاری از نکات اصلی را نگارنده و بهراد بنایی در مقالۀ یادشده و آقای محسن مهدوی مزده در رسالۀ دکتری خود، با تفصیل بیش‌تر، پیش از این گفته‌اند)، اما در صورت فعلی این کتاب تنها موجب سردرگمی خواننده و ایجاد نوعی شیوۀ غیراصولی برای تقطیع اوزان شعر فارسی شده، و در کنار آن موضوع رابطۀ وزن شعر فارسی و موسیقی را به شکلی تحریف‌شده و متناقض و پرمغالطه بازتاب داده است. تحلیل وزن شعر فارسی با این کتاب نه قدمی رو به جلو، که چندین قدم رو به بیراهۀ تحریف برداشته است.

[۱] علّت آن است که موسیقی‌دانان تقطیع موسیقایی آن را به دست نداده‌اند و مؤلّف، که تقطیع موسیقایی اشعار را از آثار موسیقی‌دانان برداشته است، خود نتوانسته است تقطیع موسیقایی این اوزان را به دست بیاورد.

[۲] این احتمالاً حاصل خطای موسیقی‌دانان در گزارش تقطیع موسیقایی آن اوزان است.

[۳] علّت تقطیع موسیقاییِ این وزن بدین صورت را بنائی و احمدی‌زاده در مقالۀ در حال انتشار خود به‌شرح بازگفته‌اند. توضیح کوتاه آن‌که هرگاه «فعلاتن» در ابتدای این وزن به «فاعلاتن» تبدیل شود این وزن حتماً با سکوت آغاز شده است، اما اگر «فعلاتن» به «فاعلاتن» تبدیل نشود آغاز این وزن بدون سکوت محتمل است. در نمونه‌ای که طبیب‌زاده به دست داده رکن نخست به «فاعلاتن» تبدیل شده است.

[۴] مؤلّفْ تقطیع نجفی را بدان علّت مردود می‌داند که یکی از محدودیت‌های موضوعۀ او را نقض می‌کند، آن‌گاه تقطیع دیگری به دست می‌دهد که آن هم ناقض یکی دیگر از محدودیت‌های موضوعۀ خود اوست!