عشق اول

کتاب عشق اول، که انتشارات فرهنگ معاصر با ترجمه‌ی سروش حبیبی منتشرش کرده، سه داستان بلند را در بر می‌گیرد؛ دو داستان نوشته‌ی ایوان تورگنیف و یکی هم از داستایفسکی. حبیبی این سه داستان را هم از زبان روسی به فارسی برگردانده است، مانند ترجمه‌های دیگرش از گنجینه ادبیات روسیه. این داستان‌ها پیش از این هم ترجمه شده بودند، اما در بازار کتاب نشانی از آن‌ها نبود. نام کتاب، «عشق اول»، بر اساس اولین داستان مجموعه است، امااز نظر مضمونی با دو داستان دیگر هم تناسب دارد.

ایوان تورگنیف «عشق اول» را بر اساس آنچه خودش در دوران نوجوانی از سر گذرانده بود نوشته است. راوی داستان مردی چهل ساله است به نام ولادیمیر پتروویچ که پس از پایان ضیافتی شبانه در جرگه دوستان به شرح اولین عشقش می‌پردازد، عشقی که سال‌ها پیش در شانزده‌سالگی بر دلش نشسته بود. دلدار ولادیمیرِ جوان پرنسسی تنگدست اما زیبا بود که خود عشق دیگری در دل داشت. آنچه بیش از پیش دل شکسته ولادیمیر را به درد می‌آورد شناختن کسی است که پرنسس زیناییدا تماماً تسلیم عشق او بوده است. راوی از پس سال‌ها هنوز توصیه پدرش را در آن هنگام به خاطر دارد که خطاب به او نوشته بود: «فرزندم از عشق زنان بترس! از این سعادت، از این زهر شیرین و فریبنده بر حذر باش…».

داستایفسکی یک بار از اعدام و تیرباران جست و در عوض به سیبری تبعید شد. او پیش از آن‌که حکمش صادر شود در قلعه مخوف پطر و پاول زندانی بود. «دلاور خردسال» در همین ایام حبس نوشته شد. این داستان در میان آثار داستایفسکی اثری کم‌مایه است، یا به تعبیر ای. ایچ. کار در کتاب جدال شک و ایمان «نوشته حقیری ]است[ که نه لطف خاصی دارد و نه اهمیت ویژه‌ای ]هرچند[ خوش‌ساخت است و سبک واحدی در سرتاسر آن رعایت شده است.». ماجرا درباره نوجوانی است حدوداً یازده ساله که تابستان را در ملک یکی از خویشاوندانش در نزدیکی مسکو می‌گذارند و آن‌جا مجذوب زن زیبایی می‌شود و جوانه‌های بلوغ را احساس می‌کند.

«آسیا» داستان دیگری است باز هم از تورگنیف. راوی بی‌نام داستان ماجرایی را شرح می‌دهد که در بیست‌وچهار پنج سالگی بر او گذشته است، در روزهایی که میل سیر و سفر در دل داشته و به آلمان سفر کرده بوده. او در این سفر اتفاقاً جوان روسی به نام گاگین و خواهرش، آسیا، را دیده و این سرآغاز پیوند عمیق میان این سه نفر شده است. آسیا بیش از هر چیز داستانِ خوشبختیِ از دست رفته است.